تحقیق درباره امام حسین، عاشق و معشوق، لیلی و مجنون، ادبیات عرفانی
ایشان بر فرزندش را، با اشاره به معشوق های مجازی مانند لیلی و مجنون بیان کرده است و به خاصیت عشق که سبب رنجوری قلب عاشق میشود با عنوان خون دل یاد کرده:
بیش از این بابا! دلــم را خـــون مکن
زادۀ لیــــلی مــرا مــجنون مکـن
(همان، 315)
بیان ایهامی مجنون و ایهام تناسب با لیلی قابل توجه است ضمن اینکه حضرت علی اکبر در واقع امر نیز فرزند لیلی بوده است.
همانطور که پیشتر گفتیم شاعر در موارد متعدد در اشعارش تعابیر عاشقانه به کار برده؛ از جمله در شرح ماجرایی که مربوط به حضرت علیاکبر (علیهالسّلام) و مناظره ایشان با امام (علیهالسّلام) است، آن هنگام که از پدر برای راهی شدن به میدان اجازه می گیرد، این ابیات را در وصف علیاکبر سروده است:
ماهِ رویش، کرده از غیرت، عرق
بر رخ افشان کرده زلف پرگره
نرگسش سرمَست در غارتگری
همچو شبنم، صُبحدم بر گُــل وَرق
لاله را پوشیده از سُنبل، زره
سُوده مشک تر، به گلبـرگ تری
(عمان، 314)
که با آوردن واژگان و تعابیر: گل، زلف پر گره، لاله، سنبل و غیره معانی مورد نظر خویش را در زبانی عاشقانه بیان کرده است. چهرۀ علی اکبر (ع) را به ماه تشبیه کرده و یا به گل که عرق بر رویش نشسته سپس زلف او را به زرهی تشبیه کرده که چهرۀ چون لالۀ او را در بر گرفته است و بعد چشم او را به نرگس سرمست غارتگری مانند کرده است.
همچنین در بیت زیر از حضرت ابوالفضل با تعابیر صبا، عندلیب کوی عشق و طوطی حقیقتگوی عشق یاد میکند:
ای صــبا از عندلیب کوی عشق
ای تو، طــوطی حقیقتگوی عشـق
(عمان،302)
در اصطلاحات عرفانی صبا عبارت است از «نفخات رحمانی که از جهت مشرق روحانیت آید. نیز آنچه باعث بر خیر باشد»(سجادی، 1379: 520). شاعر میگوید حضرت عباس عندلیب کوی عشق است و به حق رسیده و نفخات رحمانی با او ملازم و همراه گشته و طوطی حقیقتگوی عشق شده است.
شاعر در جایی که از شجاعت یا جنگاوری علی اکبر به عنوان مبارز میدان یاد می کند بجای استفاده از واژه های حماسی از تعابیر و اصطلاحاتی که خاصّ مضامین و محتوای عاشقانه است بهره می گیرد و رخ او را در زیبایی به گل و قد او را در رعنایی به سرو تشبیه می کند و از این هم پیشتر می رود و او را زیبا تر و لطیف تر از شقایق تشبیه می کند و همانطور که مرسوم است معشوق را به شمع و عاشقان را به پروانه اطراف آن همانند می کند. همچنین با تلمیحی به عاشق و معشوق مجازی چون لیلی و مجنون که در ادبیات فارسی و عرب بلند آوازه اند برای بیان دلبستگی بین علی اکبر و مادرش بهره جسته است:
علی اکبر به رخ چون گل و با قدّ چو سرو
عَلِمَ الله که شقایق نه بدان لطف و، سمن
گِرد شمع رخ اکبر، به گهِ صبح وَداع
زخم برجسم علی اکبر و، لیلی دلخون
درهمه ملک بلا نیست بجز ذکر حسین
فرد و تنها به سوی رزمگهِ اعدا بود
نه بدان بوی، صنوبر نه بدان بالا بود
لیلی سوخته، پروانۀ بی پروا بود
خون ز مجنون رود آری چو رگ از لیلی بود
قاف تا قافِ جهان صوتِ همین عنقا بود
(نیّرتبریزی، ۱۸۱ )
در لهوف آمده: «فَجاءَالْحُسَیْنُ علیْهِ السّلام حَتّی وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهُ … وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنادی: یا حَبیباهُ! یَابْن أَخاهُ! وَجاءَتْ فَأکبََّتْ فَجاءَالْحُسَیْنُ علیْهِ السّلام فَأخَذَها وَرَدَّها إلَی النِّساءَِ»( ابن طاووس، ۱۳۸5: ۱۵۶). شاعر با الهام از این رویداد تاریخی می گوید زمانی که حضرت علی اکبر به شهادت رسید امام حسین بر بالین او آمد وصورتش را بر صورت او گذاشت وسخنانی فرمود در این حال بود که حضرت زینب خود را به پیکر مطهر حضرت علی اکبر رساند. امام حسین جلو آمد و او را به سوی خیمه برد:
شد پدر را سوی یوسف رهنمون
دید آن بالیده سرو نازنین
گــلشنی نورُسته اندامِ تنش
چهر عالمتاب بنهادش به چهر
زینبْ از خیمه برآمد با قَلَق
شه به سـوی خیمه آوردش ز دشـت
آن بشــیر امّا مـــیان خاک و خون
او فــتاده در مــیان دشت کین
زخم پیکان غـــنچه های گلشنش…
شد جهان تــار از فراق ماه و مـهر
دیـد ماهی خفته زیـر شفــق…
وه چه گویم من چه بر لیلی گذشت
(نیّر تبریزی، 77)
شاعر در سایه صور خیال و با استفاده از عناصر طبیعی چون سرو و گلشن و غنچه، مهر و ماه و… صحنه های بعد از شهادت حضرت علی اکبر را توصیف کرده است.
در ابیات زیر هم شاعر در کنار آرایه های ادبی از ترکیب ها و عباراتی که معمولا اوصاف معشوق زمینی است از جمله: ارغوان، برگ گل، سرو، زلف و … به تأثیر از ادبیات عرفانی سنتی به ویژه شعر برای بیان فضایی با احساسات و عواطف عاشقانه استفاده می کند و به لطف و ظرافت صحنه شهادت امام در کربلا را ترسیم می نماید:
جبرئیل آمد شتابان بر زمین
دید صحرایی سراسر لاله زار
چـــهره های آتشین بـــرگ گـــلش
جویها در وی روان اما ز خون
غنچه های ناشده از آبْ سیر
از فراز عــــرش ربُ العالمین
ارغــوان در وی قطار اندر قطار
زلفــهای عنبــر افشان سُنبــلش
سروهایی بر لبْ امّا ســـرنگون
اندر او خــندان ولی از ز
خمِ تیر
( نیّرتبریزی، ۹۶ )
3-1-5. اسرار عشق
شاعر پس از یادکرد گفتگوی امام حسین (ع) و حضرت زینب، بحث اسرار عشق را پیش میآورد:
گوش عشق، آری زبان خواهد ز عشق
با زبان دیگر این آواز نیست
فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق
گوش دیگر، محرم اسرار نیست
(عمان،330)
اسرار عاشقانه بین عاشق و معشوق برای سایرین (اغیار) آشکار نیست و تنها کسی که قدم در این راه گذاشته باشد و چنین کششی بین او و محبوب باشد به آن راز واقف میشود و هر کسی را توانایی درک رمز و راز حدیث عاشقی نیست.
3-1-6. اطاعت محض و ترک تعلقات در عشق
عاشقان راستین هر سختی را که برای رسیدن به کمال معنوی باشد با جان و دل پذیرا میشوند و آنچه را که برای آنها رقم میخورد مشتاقانه میپذیرند، خواه نوشیدن شربت شهادت باشد یا اسارت در راه حق. نظیر آنچه که در این دو بیت از زبان حضرت زینب خطاب به برادرش آمده است:
هر دو در انجام طاعت کاملیم
تو شهادت جُستی ای سبط رسول
هر یکی امر دگر را حاملیم
من اسیری را به جان کردم قبول
(عمان،331)
امام حسین مطیع محض معشوق بود و در واقع اهل بیت علیهمالسّلام مطیع اوامر حضرت حق هستند.
شاعر میگوید: آتش مهر و علاقۀ امام به خواهرش که در او شعلهور است سد راه عشق شده؛ اما امام در راه عشق و محبت به پروردگار هیچ سد و مانعی نمیشناسد و به حضرت زینب میفرماید:
پیش پـــای شــــوق، زنجیری مکُن
راه عشق است این عنانگیری مکن
(عمان،330)
همۀ وجود امام (ع) معشوق حقیقی را میطلبد و به حضرت زینب میگوید بر پای این شوق و انگیزه، زنجیر مبند و مانع متراش و در پی مهار و رام کردن این شوق مباش و اجازه بده راه عشق سیر خود را طی کند.
امام حسین عاشق حقیقی خداست و این را هم در عمل نشان میدهد، آن حضرت از هر چه دارد دست میشوید و در قمار عشق میبازد و فدای معشوق میکند، مسلّم است که این باختن هم، باختنی بجاست:
لا جرم چون آن حَریف پاکباز
شــُــد برون با کیسهیی پرداخــته
در قُمار عاشـــقی شـُـــد پاکباز
مایهیی از جــــزو و از کُل، باخته
(عمان، 345)
شاعر از امام با عنوان شاه پاکبازان و حریف پاکباز تعبیر میکند، امام عاشق خالص و صادق حق تعالی است و در قمار عشق کوچک و بزرگ را نثار میکند. شاعر در بیت بعد نیز همین عقیده را دارد و میگوید امام در حالت انبساط و شادمانی ناگاه متوجه قبض روحی در خود میشود، میاندیشد که شاید هنوز گرد تعلّقی باقی مانده که حالش را دگرگون کرده است، بنابراین از سر صدق و پاکبازی سعی میکند که اگر در انبانش (دل) رنگتعیّن و تعلقی است آن را بزداید:
پس زروی پاکـــبازی، جــهد کرد
تا فشـــاند هست اگر در کیسه گرد
(همان، 345)
ابتدا به علیاصغر می پردازد و در ضمن ابیات به این حادثۀ تاریخی هم اشاره میکند که:
امام حسین(ع) هر دو دستش را زیر گلوی فرزند شهیدش حضرت علیاصغر گرفته و هنگامی که کف دستانش مملو از خون میگشت، آن خون را به سوی آسمان میپاشید و میفرمود: این مصیبتها بر من سهل و آسان است؛ زیرا خداوند شاهد آن است ( ابن طاووس، 1385: 161). شاعر پس از مدح و ستایش حضرت علیاصغر میگوید:
ظاهراً از تشنگی بیتاب بود
یافت کاندر بزم آن سُلطان ناز
خوش رَه آوردی بُد اندر وقت برد
کای شه این گوهَر به استسقای تُست
لطف بر این گوهر نایاب کن
این گُهر از جَزعهای تابناک
این گُهر از اشکهای پُر ز خُون
باطناً سرچشمهی هر آب بود
نیست لایقتر از این گوهر، نیاز
بر سَرِ دستش به پیــش شاه بُرد
خواهش آبش، ز خاک پای تست
از قبول حَضرتش سیراب کُن
ای بسا گُوهر فُرو ریزد به خاک
میکند المــاسها را، لَعلگون
(عمان،347)
خداوند خونبهای عاشق (امام) است به گفتۀ شاعر امام حسین از جان خویش در راه معبود یگانه دست میشوید و البته بهایی پر ارزش به دستش میرسد آنجا که جبرئیل از سوی خدا برای امام پیام میآورد:
چــون خــودی را در رهـم کردی رهـا
تو مـــرا خــــون، من ترایم خـــونبها
(همان،360)
رابطۀ خدا با امام حسین چنان است که او ثارالله (خون خدا) نامیده شده، در زیارتی که امام صادق به عطیه آموخت در این خصوص آمده است: «وانّک ثار الله فیالارض من الدّم الذی لا یدرک ثارهن الارض الّا بأولیائک. شدت همبستگی و پیوند سیدالشهدا با خدا به نحوی است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیلۀ خدا است که جز با خونخواهی اولیاء، تقاص نخواهد شد» (موسوی، 1384: 515). مصراع دوم هم یادآور (من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی أحبنی و من أحبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته فعلیّ دیته و من علی دیته فأنّی دیته) است که از مهمترین معتقدات عارفان به شمار میرود.
در ابیات زیر هم سخن از معاشقه بین محب (امام حسین) و محبوب (خداوند) رفته است و در باب اخلاص در عرفان به عهد و پیمان خالصانه امام و طلب صادقانه و خالصانه ایشان خداوند را اشاره دارد:
مُنجی افتادگان در چَه تویی
گفت حق: کِای شمعِ بزم روشنم
هرچه
در پاداش این عهد درست
گفت شه: صادق نِیَم، ای ذُوالمِنَن
پس سپرد آن عهد زان بزمِ بلا
خون به دست آوردکه «ثارُالله» تویی…
شاد زی که خون بهای تو منم
خالی از ما خواه یکسر زآنِ تُست
در وفا گر از تو خواهم جز تو من
عـــاشقانه رانـــد ســـوی کـــربلا
(نیّر تبریزی،51)
کشته گـردی بر شهیدان شه تویی
خـون بــهایت مـا، ذَبیحُ الله تـویی
( همان، ۹۷ )
شاعر از زبان جبرئیل از سوی خدا خطاب به امام میگوید :
خواه کُش خَه کشته باش ای شاه عشق
خواه