
هشام بن حکم گفت: از جمله سوالاتی که فرد زندیقی نزد امام صادق علیهالسلام برد و پرسید این بود که: چه دلیلی بر آفریننده عالم وجود دارد: امام صادق علیهالسلام فرمودند: افعال و کارهایی است که دلالت بر صانع آن همو که عمل را انجام داده میکند. مگر وقتی به ساختمان استوار مرتفعی مینگری ابتدا پی به سازندهی آن- هرچند او را ندیده باشی- نمیبری؟
در واقع حضرت یکی از روشهای برهانی که استفاده از برهان انّی ملازمات عامه است را در اینجا به کار بردهاند به اینصورت که هر وقت تو با نگاه به ساختمان مرتفع پی به سازنده آن میبری این ملازمه دارد با اینکه جهان هستی که با این همه عظمت و ظرافت نیز ساخته شده هم نیز سازندهای دارد.
2) برهان نظم دیگر.
چون درعصر امام صادق علیهالسلام استدلال به روش برهان نظم بسیار زیاد بوده است ما برهان دیگری نیز دراینجا ذکر میکنیم
روزی فردی زندیق به نام ابوشاکر دیصانی به امام صادق وارد شد و گفت: ای جعفر بن محمد مرا به معبود و خدایم راهنمایی و دلالت کن!
امام صادق علیهالسلام فرمود: بنشین، در این وقت پسر بچهای وارد شد که با تخم مرغی بازی میکرد، امام فرمود: ای پسر این تخم مرغ را به من بده. آن را گرفت و فرمود: ای دیصانی، این سنگری است پوشیده، که پوستی ضخیم دارد و زیر آن پوستهای نازک است، و زیر آن طلایی است روان و نقره ایی آب شده، و هیچ کدام با هم مخلوط نشده و به همان حال باقی است، نه مصلحی از آن خارج شده تا بگوید من آن را اصلاح کردم و نه مفسدی درونش رفته تا بگوید من آن را فاسد کردم، و معلوم نیست برای تولید نر آفریده شده یا ماده، ناگاه میشکافد و طاووسی رنگارنگ بیرون میدهد آیا تو برای این مدبری در می یابی؟
راوی میگوید: دیصانی مدتی سر بزیر افکند و سپس گفت: گواهی میدهم که معبودی جز خدای یگانه بیشریک نیست و اینکه محمد بنده فرستاده اوست و تو امام و حجت خدایی بر مردم و من از حالت پیشین توبه گذارم.
در این استدلال نیز باز به همان طریق استدلال قبل حضرت با استفاده از برهان ملازمه عامه به اثبات وجود خداوند می پردازد.
3) برهان بر یگانگی خداوند
در جایی که از حضرت در مورد اینکه چرا نمیشود خدای عالم بیش از 2 نفر باشد باز حضرت از این روش برهان برای پاسخ به این پرسش استفاده میکند.
حضرت فرمود: سخن تو از دو حال خارج نیست یا هر دو قدیم باشند: قوی یا ضعیف یا اینکه یکی قوی و دیگری ضعیف پس اگر هر دو قوی باشند چرا یکی از آنها دیگر را دفع نمیکند، و خود پروردگار باشد، و اگر فکر میکنی یکی از آنها قوی و دیگری ضعیف است؛ ثابت میشود یکی از آنها بنا به گفته ما ضعیف و ناتوان است و اگر معتقدی که خداوند دو تاست پس خالی از دو وجه نیست یا هر دوی آنها از هرجهت متفق میباشند، یا از هر جهت با هم تفاوت دارند ولی با دیدن آفرینش منظم کشتی جاری، آمد و شد شب و روز، خورشید و ماه همه و همه دلالت به صحت و هماهنگی امر نموده و در نهایت اینکه مدبر در همه یکی است و واحد.
به نظر میرسد بتوان از این بخش از روایت که نقل شد، دو برهان را استنباط کرد
۱. در صورت تعدد و برفرض دو تا بودن یا اراده و قدرت هریک برای ایجاد هر پدیدهای کافی است یا نه. در صورت اول یا آن پدیده مستند به هر دو علت است که در این صورت لازم میآید که دو علت مستقل خالق یک معلول باشند یا آن پدیده مستند به یکی از آن دو علت است که ترجیج بدون مرجح است. این هر دو امرمحال هستند. در صورت دوم که اراده و قدرت هریک کافی نباشد یا قدرت هیچکدام کافی نیست که در این حال هر دو عاجزند یا قدرت یکی کافی و قدرت دیگری غیر کافی است که در این حال قدرت غیر کافی عاجز است و شایستگی خدایی ندارد.
۲. نظام و پیوستگی کامل اجزاء جهان مقتضی استناد جهان به مبدء واحد است زیرا اگر چنین نباشد لازم میآید که نظام دچار اختلال و فساد شود چنانکه قرآن میفرماید: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا اگر در آسمان و زمین خدایانی جز خدای یکتا بود تباه میشدند. )
در برخی از نقلها حضرت صادق(علیهالسلام) استدلال دیگری در وحدانیت خداوند متعال میآورد به این بیان که اگر دو خدای توانا فرض کنیم باید بین آندو وجه ممیزی وجود داشته باشد زیرا تعدد با اتفاق در تمام حقیقت ممکن نیست. این وجه امتیاز باید امری وجودی و خارج از حقیقت آن دو و مستقل از آن دو باشد پس از فرض دو امر قدیم) یعنی دو خدا (سه قدیم)یعنی اضافه شدن وجه ممیز که خود امری قدیم خواهد بود(لازم میآید و برای محقق شدن سه خدا به دو فاصل و امتیاز نیاز داریم پس از فرض سه قدیم پنج قدیم لازم آید و همینطور تا بینهایت که این تالی فاسد را خود گوینده هم قبول ندارد زیرا او قائل به دو خداست نه بیشتر.) و این همان برهان فرجه و تمایز است که برای اثبات وحدانیت وجود حضرت حق استفاده میشود.
4) برهان لطف بر اثبات نبوت انبیاء
یکی دیگر ازبرهان هایی که حضرت صادق علیه السلام در مناظره خود ازآن استفاده نمودهاند برهان لطف بر اثبات عصمت انبیاء علیهمالسلام است که ازجمله ادله عقلی برای اثبات نبوت آنها درکتب کلامی موجود می باشد.
دریکی از مناظرهها فرد زندیقی از حضرت پرسید: از کجا انبیاء و رسولان را ثابت مىکنى؟
امام صادق علیهالسّلام فرمود: چون ثابت کردیم ما را خالق و صانعى است که متعالى از ما و تمام مخلوقات مىباشد، و حکیم است (همه کار او از سر حکمت است)؛ دیگر جایز و روا نیست او را دیده یا مشاهده کنند، و نه اینکه او را لمس کنند و در این صورت دیگر جایى براى مباشرت و محاجّه میان او و خلق نمىماند، از همین جا ثابت مىشود که او را سفیرانى بهسوى خلق و بندگان است که ایشان مردم را به سوى مصالحو منافع و آنچه موجب بقایشان است سوق مىدهند، و اگر نبود همه هلاک مىشدند، پس آمران و ناهیان از جانب حکیم علیم در میان مردم ثابت مىشود، و نیز اینکه خداوند را شارحانى است و ایشان همان انبیاء و برگزیدگان از خلقند، حکیمانى که به حکمت تربیت یافته و از جانب او مبعوث شدهاند، ایشان در خلق و ترکیب همانند دیگر مردمانند، و از جانب خداوند حکیم علیم؛ با حکمت و دلائل و براهین و شواهد؛ از قبیل زنده کردن مردگان، و درمان کوران و جذامیان تأیید شدند؛ پس هیچ گاه زمین از وجود حجّتى که برخوردار از علمى که دلالت بر صدق گفتار رسول و وجوب عدالت او مىکند خالى نمىماند
دراین استدلال حضرت به خوبی ضرورت بعثت انبیا از روی لطف راتوضیح میدهند به این صورت که وقتی وجود خالق به اثبات رسید اولا وضرورت تبعیت واطاعت از او را فهمیدیم لازم می آید که خداوند به طریقی مارا به اوامر ونواهی خود راهنمایی کندثانیا درنتیجه خداوند متعال از روی لطف انبیا ورسولانی رامبعوث نمودند تااینکه خلایق را از هلاکت نجات بدهند.بنابراین حضرت بادقت کامل ضرورت بعثت انبیا را به اثبات رسانده اند.
ب . روش برهانی سلبی
یکی از بهترین شیوهها وروشها دراثبات یک موضوع سلب و نفی اموردیگر از آن یا بیان امورمتضاد و متناقض با آن موضوع است یا به تعبیر علمی آن تعرف الاشیاء باضدادها میباشد. بنابراین روش برهانی سلبی یکی از روشهایی است که برای نفی صفات غیر معقول از ذات خدا و اولیاء او بهکاربرده میشود. در روش سلبی برای سلب امور غیر معقول از ذات حق از شیوههایی مانند حصر عقلی و سبر و تقسیم استفاده میشود.
1.حصر عقلی
حصر عقلی و یا سبر و تقسیم که اکثراً در مناظرات و مجادلات سعی می شود در دام آن نیفتاد و الا دیگر رهایی از آن کار آسانی نیست، حضرت صادق علیهالسلام با استفاده از ذکاوت خود در بعضی از مناظرات از آن استفاده نموده وراه را بر طرف مقابل میبستند.
الف . در مناظره حضرت با فرد زندیقی که از ایشان پرسید: از چه «شىء» و چیزى خداوند اشیاء را آفرید؟
فرمود: از هیچ شىء.
پرسید: چگونه از هیچ؛ اشیاء مىآید و خلق مىشود؟
فرمود: تمام اشیاء یا از چیزى خلق شدهاند یا از غیر شیء، اگر از چیزى که با آن است خلق شده باشد مسلّماً آن قدیم است، و قدیم حدیث (جدید) نمىشود و دستخوش فنا و تغییر نیز نمىگردد، و یک چنین چیزى یا جوهر واحد است یا رنگى واحد، پس دیگر از کجا این همه رنگهاى مختلف آمده؟! با اینکه جوهرهاى بسیار موجود در این عالم گوناگون است! و اگر چیزى که از آن درست شده زنده بوده مرگ از کجا است؟ و از کجا زندگى آمده اگر آن چیز مرده بوده؟ بنا بر این باید آن چیز از مرده و زنده؛ قدیم و ازلى بوده باشد، زیرا از زنده مرده نمىآید و آن پیوسته زنده است، و نیز جایز نیست که میّت قدیم پیوسته مرده باشد،زیرا بىجان عارى از قدرت و بقا است
دراین مناظره که حضرت از روش سبر وتقسیم استفاده نموده اند باسلب ونفی امورات غیر واقعی درصدد اثبات وحدانیت ویگانگی خداوند متعال است بنابراین همین که غیر را از ذات حق نفی کندخودبه خود وجودحضرت حق را نیز به اثبات رسانده است.
2.1 ابوشاکر دیصانی به حضور امام صادق شرفیاب می شود و میگوید اجازه میفرمایید مطلبی سوال کنم؟ امام میفرماید هرچه میخواهی سوال کن. دیصیانی میگوید: چه دلیلی میتوانید برای آفریننده و صانع اقامه کنید؟
امام مىفرماید: وجود خودم دلیل وجود صانع است؛ زیرا بر حسب تصور از دو حال خارج نیست.
الف . خود، صانع خود باشم . بنابراین دو صورت محتمل است:
1. در حالى که بودهام، خود را آفریده باشم .
2. در حالى که نبودهام، خود را آفریده باشم.
صورت اول باطل است؛ چرا که بدیهى است آفریدن چیزى که هست (موجود)، تحصیل حاصل و محال است . صورت دوم نیز باطل است؛ زیرا بدیهى است چیزى که نیست (معدوم)، نمىتواند چیزى را بیافریند.
ب . غیر، مرا آفریده باشد. بنابراین فرض، آن غیر اگر مانند خودم باشد، همین اِشکال بر او نیز وارد است . پس به ناچار باید صانع من موجودى باشد که مانند من نباشد؛ یعنى واجب الوجود و قدیم باشد و او رب العالمین است
دراینجا نیز به خوبی دیده میشود که حضرت بااستفاده از تقسیم ثنایی اقدام به سلب ونفی غیر از ذات احدیت می باشد وبااستفاده از این شیوه ونفی صورت های مختلف وجود واجب الوجود را به اثبات می رساند.
ج. روش برهانی نقلی
در مناظره در روش برهانی نقلی با استدلال استفاده از امور نقلی که همان آیات و روایات و تاریخ و … میباشد گاهی اتفاق میافتد فرد مناظرهگر برای استدلال برهانی خود نیاز به مقدمات نقلی که یقینی میباشد دارد تا اینکه بتواند با استفاده از بدیهی بودن مقدمات استدلال برهانی خود را کامل کرده و به نتیجه مقصود برسد
1.نقل به آیات
دراین روش حضرت صادق علیهالسّلام بااستفاده از برهان های قانع کننده درصدد اثبات وجه دلالت آیات قرآن بودند که درذیل نمونه هایی ازاین موارد آورده میشود:
اول: حضرت صادق علیهالسّلام از داستان حضرت إبراهیم علیه السّلام در آیه «گفت:
بلکه این کار را بت بزرگشان کرده است، اگر سخن مىگویند، از آنها بپرسید» سؤال شده و فرمود: بت بزرگشان آن کار را انجام نداد و نه إبراهیم علیه السّلام کذب گفت.
پرسید: این چگونه مىشود؟
فرمود: حضرت إبراهیم علیه السّلام فقط گفت: «اگر سخن مىگویند، از آنها بپرسید». اگر سخن مىگفتند پس بزرگشان انجام داده بود، و گر نه انجام نداده بود، پس سخن نگفتند، و إبراهیم نیز کذب نگفت.
و نیز در داستان حضرت یوسف علیه السّلام از آیه: «اى کاروانیان بىگمان شما دزدانید » سؤال کرد.
فرمود: آنان یوسف را از پدرشان دزدیده بودند، مگر نمىبینى در ادامه آمده:
اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوندبرای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
رشته حقوق همه گرایش ها : عمومی ، جزا و جرم شناسی ، بین الملل،خصوصی…
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
«برادران یوسف گفتند: چه گم کردهاید؟ گفتند: پیمانه شاه را گم کردهایم» ، و نگفت شما پیمانه شاه را دزدیدهاید، تنها یوسف را از پدرش دزدیده بودند.
دوم: از محمّد بن أبى عمیر کوفىّ نقل است از عبد اللَّه بن ولید سمّان که گفت: امام صادق علیه السّلام فرمود: نظر مردم در باره اولو العزم و امامتان أمیر المؤمنین علیه السّلام چیست؟
گفتم: هیچ کسى را بر اولو العزم مقدّم نمىدارند.
حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالى درباره موسى علیهالسّلام فرموده: «و براى او در آن لوحها از هرگونه پندى چیزى نوشتیم» و نفرمود: هر موعظهاى را.
و از قول عیسى علیهالسّلام فرموده: «و تا برخى از آنچه را که درباره آن اختلاف مىکنید برایتان بیان کنم» .
و درباره امامتان أمیر المؤمنین علیه السّلام فرموده: «بگو:میان من و شما خدا گواهى بسنده است و آنکه دانش کتاب نزد اوست» ، و خداوند [در باره آن کتاب] فرموده: «و نه هیچ ترى و نه هیچ خشکى مگر آنکه در کتابى است روشن» ، و نیز فرموده: «و هر چیزى را در امام مبین به شمار آوردهایم» ، و علم و دانش آن کتاب نزد او(امیرالمومنین) است.
دراین جا حضرت بااستدلال به خود آیات قرآن برتری امیرالمومنین برانبیا الوالعزم را به اثبات رساندند.
2. نقل به روایات
دراین روش حضرت صادق علیهالسّلام بااستفاده از برهان های قانع کننده درصدد اثبات محتوای روایات پیامبر که مورد تردید واقع میشدبرآمده وبااستدلال های برهانی مراد پیامبر را به اثبات می رساندند. که درذیل نمونه ای ازاین موارد آورده میشود:
از حسین بن زید بن جعفر صادق نقل است که رسول خدا به فاطمه علیهمالسّلام فرمود:
«خداوند عزّ و جلّ براى خشم فاطمه غضب مىکند و به رضایتش خشنود مىگردد».
راوى گوید: پس أهل حدیث آن را نقل کردند. روزى ابن جریج نزد آن حضرت آمده و گفت: اى أبو عبد اللّه، امروز حدیثى شنیدم که مردم آن را استهزاء مىکردند!.
امام فرمود: کدام حدیث؟!.
گفت: اینکه رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «خداوند عزّ و جلّ براى خشم فاطمه غضب مىکند و به رضایتش خشنود مىگردد».
راوى گوید: امام فرمود: آرى، مگر شما خود این حدیث را نقل نمىکنید که خدا براى غضب بنده مؤمنش غضب مىکند و براى رضایتش خشنود مىشود؟
گفت: آرى.
فرمود: چگونه منکر این هستید که دخت گرامى رسول خدا صلّىاللَّه علیه و آله مؤمنه است؛ خداوند براى خشنودیش خشنود و براى غضبش به خشم آید؟!.
گفت: راست گفتى، خدا مىداند کجا رسالت و مأموریت خود را قرار دهد!!.
درواقع حضرت بااستناد به یک روایت مقبول استدلالی برهانی بر روایت اول آوردند.
د. روش برهانی معقولیت
استدلال عقلی بر ضرورت خداشناسی به این صورت تبیین میگردد که لزوم پیشگیری از خطرهای احتمالی یک قانون عقلی است و هرچه خطر بزرگتر و زیانبارتر باشد حکم عقل بر لزوم پیشگیری آن قطعیتر است. این برهان معروف به برهان ضرورت دفع ضرر محتمل یا برهان معقولیت است.
امام صادق(ع) از همین برهان که میتوان نامش را برهان دو راهی بهشت و جهنم هم نهاد، استفاده کرد.
در مناظره ایی حضرتصادق(ع) در آغاز سخن با اشاره به کسانی که در حال طواف بودند به ابنابیالعوجاء فرمود:
إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ عَلَى مَا یَقُولُ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ عَلَى مَا یَقُولُونَ یَعْنِی أَهْلَ الطَّوَافِ فَقَدْ سَلِمُوا وَ عَطِبْتُمْ وَ إِنْ یَکُنِ الْأَمْرُ عَلَى مَا تَقُولُونَ وَ لَیْسَ کَمَا تَقُولُونَ فَقَدِ اسْتَوَیْتُمْ وَ هُم.
اگر حقیقت همانگونه باشد که اینها (اهل طواف) میگویند _ و چنین هم هست _ آنان راه سلامت را پیمودهاند و اگر حقیقت آنگونه باشد که شما میگویید _ در حالیکه چنین نیست _ تازه شما و آنان مساوی هستید.
دراین جا حضرت باتاکید بر ضروت احتیاط وعقل محوری دراعتقادات به این مطلب اشاره دارند که هرچند دینداری من به اشتباه باشد باز در روز رستاخیز ضرری نکرده ام چرا که بیش از آنچه خواسته شده را فراهم کرده ام وآن پیروی از دستورات خداوند متعال است.
2 – نمونه دیگری از این نوع احتجاج، بخشی از مناظره امام صادق(ع) با طبیب هندی است که منکر خدای نامحسوس بود. امام(ع) به او فرمود:
آیا جز این حقیقت است که یکی از ما راست میگوید و دیگری دروغ؟
گفت: نه، جز این نیست.
فرمود: اگر گفته تو در واقع درست باشد آیا عقاب خدا که تو را از آن بیم میدادم، مرا هم تهدید
