برگزیده

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 432

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

رُک زده-زل زده-خیره شده

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

خورده برده-ملاخظه و پروا

 

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

جز زدن-ناله و زاری کردن

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن
چار چشم-کسی مه عینک می زند
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

تنبان درآر-بی حیا-دریده

دلداری دادن-تسلی دادن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

خواهر خوانده-دوست صمیمی

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

 
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
پینه-وصله-پوست سخت شده

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

بارانداز-جای پیاده کردن بار

از دست دادن(گم کردن)

تا-لنگه-همتا

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

زَوال-مست مست-لول

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

ار زبان کسی(از قول کسی)

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
 

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

چارک-یک چهارم

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

آبِ خشک-آب بسته

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

راست رو-رو به رو-مقابل

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

ذوق زده-بسیار خوش حال

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

 

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
دور تسبیح-بسیار و بی شمار

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

دزد زده-سرقت شده

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

چشم زاغ-بی شرم

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

آلکلی-معتاد به الکل

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

پر گو- پر چانه

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

داداشی-برادر در زبان کودکان
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

ذلیل‌شده

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

آتشِ بسته(طلا)

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

 

دو شاخ-دارای دو شقه

پا در رکاب-حاضر و آماده

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

پیش کردن گربه-راندن گربه

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

دزد زده-سرقت شده

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

تو پوزی-تو دهنی

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

 

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

خلاف-جرم
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

آشنا روشنا-دوست آشنا

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

 

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

ذلیل‌شده

تند و تیز- تند تیز

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

چاره-درمان

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

چین چین-پر از چین

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

 

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

رنگ شدن-گول خوردن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

 

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

تلکه بند شدن- تلکه کردن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

راه اندازی-راه انداختن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

تک و تا-جنب و جوش

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

 

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

خنگ-نادان-ابله-کودن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

 

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

خوش رو-زیبا-خندان

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

چشم انداختن-نگاه کردن

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

ابرو انداختن-ابرو آمدن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

چشم واسوخته-چشم برتافته

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
 

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

جیک-صدا-آواز

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

دل رحم-مهربان

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

چموش-سرکش-یکدنده

حبه ی انگور-دانه ی انگور

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

 

پیشی-گربه در زبان کودکان

پَتی-لخت-برهنه

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

حتم داشتن یق-ین داشتن

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

چیل-آدم بد بیار

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

خارج از حد-بیش از اندازه

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

دستک-دفتر حساب
 

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

زیر چاق-حاضر-آماده

تریت- تلیت

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

چَخ چَخ-عیش و عشرت

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

حاضر به یراق-حاضر و آماده

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

 

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

زینه-پله

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

ژله-لرزانک

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
خام عقلی-حماقت-دیوانگی

ته گرفتن-سوختن غذا

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

جا افتادن-سر جای خود آمدن

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

بر پا شدن-ایجاد شدن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

این نوشته را هم از دست ندهید :   فر توکار برقی چیست و چه فرقی با مایکروویو دارد؟

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

 

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

دل-معده

راپرت-گزارش-خبر

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

اجابت کردن معده-قضای حاجت

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

 
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

آمدن(آغاز به کاری کردن)

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

پول خرد-پول سکه ای

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

 

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

بیرون رفتن-به توالت رفتن

دست فروشی-شغل دست فروش

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

تریت- تلیت

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

آتشِ بسته(طلا)

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 

جملگی-تمامن-سراسر

آشغالی(سپور)

خال-نقطه ی سیاه-لکه

خال مَخال-خال خال

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

حُقه-زرنگ و ناقلا

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

حالا حالاها-مدت دراز

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

خرکچی-چارپادار

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

آواز شدن(شهره شدن)

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

چلچل-خال خالی-ابلق

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

بند آوردن-متوقف کردن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

جیش-ادرار در زبان کودکان
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

دل-معده

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

بخت-شانس-اقبال-شوهر

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

ادرار کوچک(شاش)

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

دست بده داشتن-بخشنده بودن
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

پر بدک-خیلی بد

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

 

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

این سفر(این بار)

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

راحت کردن-کشتن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

آواز شدن-شهره شدن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

دسته پل-الک دولک

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

خِفت-نوعی گره

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

آشغالی-سپور

چاک زدن-نگا. چاک دادن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

پیسی-بد رفتاری-آزار

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

 

جَخت-متضاد صبر

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

 

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

 
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

زیر لبی-زیر زبانی

خرج تراشی-هزینه درست کردن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

 

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

پا به فرار گذاشتن-گریختن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

روغن داغ-روغن گداخته

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

چماق-چوبدست-گرز

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

جمع کردن-گرد آوردن

چنگول زدن-پنجه زدن

تپلی-گرد و چاق

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

حشل-خطر

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

 

زیر تشکی-رشوه

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

 

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

 

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
خاله خرسه-دوست نادان

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

زود رنج-نازک دل-حساس

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

پشتی-بالش-حمایت

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

احوال گرفتن-جویای حال شدن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

بغداد خراب-شکم گرسنه

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

دست مزد-اجرت-مزد کار

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

حلال-زن یا شوهر

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

از دست دادن-گم کردن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

 

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

بامب-توسری

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

باش !-نگاه کن-ببین

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

 

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

دک و دنده-بالا تنه

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

حیوون-نگا. حیوان

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

 

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

حال و بار-وضع زندگی

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

رجاله-اراذل و اوباش

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

دارا-ثروتمند

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

 

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

 

بسیار دلواپس و نگران بودن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

دق دلی-دق دل

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

چله-چاق-چرب و چیلی

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

 

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

دق دلی-دق دل

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن