برگزیده

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 105

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

انگشت‌شمار(کم، معدود)

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

خودرو-آن چه بی اسب رود

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

احتیاطی-نجس-ناپاک

پشتک-پرش از پشت

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

بد زبان- بد دهن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

جوغ-جوی آب

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

دور و بر-اطراف-پیرامون

چیلی-بدبیاری

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

چشم واسوخته-چشم برتافته

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

 
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

 
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
 

ته ریش-ریش اندک

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

از زبان افتادن-لال شدن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

چرسی-آدم معتاد-افیونی

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

دست نماز-وضو

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

 

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

زیر دُم سُست-زن منحرف

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

جیره بندی-سهم بندی
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
دزد و دغل-نادرست و مکار
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)
آب و خاک(میهن، دیار)
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

خوش انصاف-با انصاف-منصف

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

جرینگ-صدای سکه های پول

چرمی-از جنس چرم

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

 

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

درخت اگر-امید پوچ و واهی

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

دلسرد-ناامید-مایوس

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور
 

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

دست اول-نو و تازه

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

پیه آوردن-چاق شدن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

چپ رو-تند رو

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
خاکی-فروتن و متواضع

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

چال افتادن-گود شدن

پخش-پراکنده

دق کردن-از غصه مردن

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

دل کسی آمدن-دل آمدن

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

حرام و حرس-ریخت و پاش

چاشته بندی-ته بندی

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

دبنگ-احمق-کودن

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

آمده-شوخی و لطیفه

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

بنا-قرار

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

ارزانی-بخشیدن-دادن

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

جِر خوردن-پاره شدن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

خاله وارَس-آدم فضول

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

دور-بار-دفعه-نوبت

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

الحق-به‌راستی-حقیقتن

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

چار دستی-قمار چهار نفری

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

 
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

خودمانی-صمیمی-یکدل

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

ته نشین-رسوب کرده

زردنبو-زردمبو

پابوس-زیارت

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

خرده خرجی-خرج های اندک

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

جگری-به رنگ جگر

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

تپل مپل-چاق و چله

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

انداختنی-جنس نامرغوب

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

جبهه-میدان جنگ

دو به هم زن-دو به هم انداز

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)
چلچل-خال خالی-ابلق

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

ابوقراضه(ابوطیاره)

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
خلا-مستراح

ار زبان کسی-از قول کسی

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
دزد و دغل-نادرست و مکار
فرض کنیم که

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

حرف شنو-سر به را-مطیع

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

دو پا-انسان

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
 

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

بارانداز-جای پیاده کردن بار

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

حق-باج سبیل-رشوه

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

این سفر(این بار)

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

بنا-قرار

پا در رکاب-حاضر و آماده

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

چرب دست-ماهر-زبر دست

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

دُوال پا-آدم سمج

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

تنگ هم-چسبیده به هم

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

پاتی کردن-باد دادن خرمن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
زیر چاقی-مهارت

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

پس نشستن-عقب نشینی کردن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

دست آموز کردن-تربیت کردن

 

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

چشم انداختن-نگاه کردن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

اَتَر زدن-فال بد زدن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

 

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

این نوشته را هم از دست ندهید :   اتوماسیون صنعتی صنعت تک

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

خدا به دور-پناه بر خدا

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

 

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

ادرار بزرگ-مدفوع

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

ابوقراضه(ابوطیاره)

حبه ی انگور-دانه ی انگور

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

دندان عاریه-دندان مصنوعی

 

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

آشغالی(سپور)

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

آتشِ بسته-طلا

 

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

پَتی-لخت-برهنه

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

خریت-نادانی-حماقت

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

 

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

دانه دانه-یک یک

 

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

خِر-حنجره-گلو

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

 
 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

بُراق-خشمگین-عصبانی

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

 
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

پا بَد-بد قدم

 

پر بدک-خیلی بد

از سر نو(دوباره)

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

دریافتی-حقوق

 

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

خاطره-یادگار

 

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

دخترینه-دختر-مونث

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

چلچل-خال خالی-ابلق

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

چش-چشم

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

چین خوردن-چروک شدن

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

ریش توپی-ریش تپه

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

چرکوندی-لکه دار کثیف

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

 

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

درز را آب دادن-از راه به در شدن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

زبر و زرنگ-چابک و فرز

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

چپه-کجی به یک سمت

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

تن خواه-پول نقد-زر و مال

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

چپ دادن-رد کردن

زبون-حقیر-توسری خور

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

چندر غاز-پول بسیار کم

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

چغندر پخته-لبو

خدا کند-ای کاش

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

 

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

خداحافظی کردن-به درود گفتن

آبِ خشک(آب بسته)

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

بامبول-حقه-کلک

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

زاهرو-دالان-سرسرا

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

 
آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

افتاده(فروتن، متواضع)

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

 

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

چشمداشت-توقع-انتظار

چار راه-محل تقاطع دو راه

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

خرابکار-اخلالگر-تروریست

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

حکیم جواب کرده-یتیم

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

چهره کردن-نگا. چهره شدن

زحمت کشیدن-کار کردن

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

بساز-آدم سازگار-صبور

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

 

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

خلاص-تمام شد-مُرد

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

تو دار-راز نگهدار

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

 

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

زار-کوتاه شده ی زایر

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

زیر جامه-زیر شلواری

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

پاتال-سالخورده-پیر

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

تریت- تلیت

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

دَم باز-چاپلوس-متملق

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

چُل-آلت مرد

پیش ِ پا-جلوی رو