برگزیده

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 376

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

آمدن-آغاز به کاری کردن

پیش پیشکی-از پیش

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

جیش-ادرار در زبان کودکان

 

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
 

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

دقه-دقیقه

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

خیر مقدم-خوش آمد

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

پشت سر هم-پیاپی متوالی

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

ار زبان کسی(از قول کسی)

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

تته پته-لکنت زبان

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

چار سر-حرف مفت-متلک

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

پیله-مو

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

زبان در قفا-زبان پس قفا

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
 

چال-گودی-حفره

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

 

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

خود را خوردن-رنج بردن

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

 
بیرون رفتن-به توالت رفتن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

بی چیز-تهی دست-فقیر
پاشنه بخواب-کفش راحتی

بی فک و فامیل-بی کس و کار

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

بامبول زدن-حقه سوار کردن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

آبدست(ماهر، استاد)

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

پیش کسوتی-قدمت و برتری

خر بی یال و دم-احمق-نادان

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

چنگ انداختن-چنگ زدن

 

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

دندان عاریه-دندان مصنوعی

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

خرابکار-اخلالگر-تروریست

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

اجابت کردن معده-قضای حاجت

حضرت عباسی-راست و درست

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

اُرُسی(کفش)

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
 

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

پابوسی-زیارت

تپه گذاشتن-بول کردن

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

 

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

دُنگ-سهم-حصه

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

افتاده(فروتن، متواضع)

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

دور دست-جایی دور

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

دندان شکن-قاطع-محکم

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

 

چنار تجریش-متلک بد

جا ماندن-فراموش شدن

 

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

خِفت-نوعی گره

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

افتادگی-پریشانی-احتیاج

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

آکَل(آقای کربلایی)

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
جَفت-چوب بست انگور

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

توان هماوردی با کسی را داشتن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

چرب دست-ماهر-زبر دست

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

پاشنه بخواب-کفش راحتی

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

حشری-شهوت ران-پر شهوت

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

دام پزشک-پزشک حیوانات

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

 

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
چل و چو-خبر دروغ-شایعه

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

ته نشین-رسوب کرده

چشم واسوخته-چشم برتافته

چغاله بادام-بادام نارس

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

خاور زمین-قاره ی آسیا

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

اله و بله(چنین و چنان)

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

پا سوز-عاشق شیفته

خش-صدای گرفته-خراش
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

چین و چوروک-چین و شکن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

خدا به رد-در پناه خدا

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
 

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

بابا بزرگ-پدر بزرگ

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

چیله-هیرم-خاشاک

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

چرسی-آدم معتاد-افیونی

درب و داغان شدن

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

راه اندازی-راه انداختن

پیش کردن-راندن به جلو

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

خوش بنیه-سالم و قوی

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده
این سفر-این بار

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

چهره کردن-نگا. چهره شدن
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

آمده-شوخی و لطیفه

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

چشم انداز-منظره

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

مال دنیا

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

دنیا آمدن-زاده شدن

ژله-لرزانک

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

این نوشته را هم از دست ندهید :   روش های تشخیص عطر و اسانس اصل از تقلبی و فیک

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

زُل-خیره

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

برچسب زدن-تهمت زدن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

دو جین-دوازده تا

پنج تن آل عبا- پنج تن

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
بابت-مورد-زمینه-موضوع
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

اجباری-خدمت سربازی

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

تریت- تلیت

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

فرسوده و خراب شدن
آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

تلکه بند شدن- تلکه کردن

 

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

 
آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

تخت و تبار-خوب و رو به راه

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

چغل خوری-سخن چینی

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

تعریفی-قابل توجه-عالی

ذِله شدن-ذله آمدن

 
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

ار زبان کسی(از قول کسی)

 

چُل-آلت مرد

خوردنی-غذا-قابل خوردن
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

اسب چوبین-تابوت
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

تیار-درست و آماده

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

خروار-کنایه از مقدار زیاد

چپیدن-به زور جا گرفتن

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

تو پوزی-تو دهنی

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

آی زرشک(آی زکی)

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

توپ در کردن-توپ انداختن

جا افتادن-سر جای خود آمدن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

درد گرفتن دل از اسهال

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

باش !-نگاه کن-ببین
از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

بامبه-توسری

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

بابا غوری-نابینا-کور

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

کسی را اذیت و آزار کردن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

این خاکدان(دنیا)

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

خسارت دیدن-زیان دیدن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
 

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

پیشاب-ادرار

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

درخت اگر-امید پوچ و واهی
آب و رنگ(طراوت و شادابی)

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

اختر شمردن-شب‌بیداری
اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

 

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

تو پوزی-تو دهنی

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

خاکه-خرده ی هر چیزی

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

جامغولک-حقه-حیله

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

حق-باج سبیل-رشوه

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

چای کاری-کشت و زرع چای

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

بسیار دلواپس و نگران بودن
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

تخت سینه-وسط سینه

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
فال بد زدن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

چار راه-محل تقاطع دو راه

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

خدا به دور-پناه بر خدا

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

پینه کردن- پینه بستن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

به جا آوردن-شناختن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

پرداختی-مبلغ داده شده

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

حرف-سخن-گفتار-کلام

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

برچسب زدن-تهمت زدن
اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

 

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

خودی-آشنا

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

خیز-ورم-آماس

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

 

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

بَزک-آرایش-چسان فسان

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

دلقک-شخص مسخره

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

آبِ سیاه(نیمه کوری)

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

بنا-قرار

 

حرص خوردن-عصبانی شدن

پیش پیشکی-از پیش

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

خبرنگاری-کار خبرنگار

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

آبِ سیاه-نیمه کوری

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

 

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

تلکه بند شدن- تلکه کردن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

پیه سوز- پی سوز

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

 

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)