برگزیده

کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت کوچه بازاری مردم ایران قسمت سیزدهم

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

 

آب و خاک(میهن، دیار)

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

دنیا آمدن-زاده شدن

 

ازرق-چشم زاغ

رجاله-اراذل و اوباش

 

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

زبر-خشن-غیر لطیف

چینه-دیوار گلی
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

از جنس چیزی بودن

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

حاشیه دار-کناره دار

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

خرده قرض-بدهی اندک

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

زانویی-زانو
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

خیابان گز کردن-ول گشتن

پینه زده-وصله کرده

ادا اصول-ادا اطوار

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

چک و چیل-لب و لوچه

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

ابوقراضه-ابوطیاره

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

زبانی-شفاهی

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

ته دار-پایه دار

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

 

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

 

داغان-از هم پاشیده-پریشان

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

خودمانی-صمیمی-یکدل

دو دل-مردد-بی تصمیم

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

باد گلو زدن-آروغ زدن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

جاکش-پا انداز-دلال محبت

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

چرک-کثیف

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

زبیل-آشغال-زباله
تشریف داشتن-حضور داشتن

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

 

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

تار-از محلی راندن
از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

چُل-آلت مرد

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

خرسک-نوعی فرش

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

پر گو- پر چانه

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

 

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

دو جین-دوازده تا

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

اَتَر زدن-فال بد زدن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
برادر زاده-فرزند برادر

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

بابت-مورد-زمینه-موضوع
 

خم گرفتن-فنی از کشتی

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

دور-بار-دفعه-نوبت

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

رایانه-کامپیوتر

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

رده-حرف زشت یا نامربوط

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

دستمالی-دست مالیدن

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

حُقه-زرنگ و ناقلا

چک و چانه-کنایه از دهان

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

حی و حاضر-آماده

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

زیر دست-تابع-فرمان بردار

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

 

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

آواز دادن(خواستن)

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

 

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

پر و بال-امکان-فرصت
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
 

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

با دست و پا-آدم زرنگ

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

الحق-به‌راستی-حقیقتن

چارقد-روسری زنانه

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

 

دوام آوردن-استقامت کردن

از جگر گذشتن-نامردی کردن

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

چرب دست-ماهر-زبر دست

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

خدابیامرزی-درخواست بخشش

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

 

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

اسب چوبین-تابوت

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 

چلاق شده-نوعی نفرین است

بی پرده-رک و صریح-آشکار

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

اُق زدن-بالا آوردن

خوش لباس-نگا. خوش پوش

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

چاقالو-چاق-فربه

خدا به دور-پناه بر خدا

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

دستشویی-توالت-مستراح

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

حاشیه دار-کناره دار

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

تیر کردن-نشان کردن

دولت منزل-دولت سرا

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

تیار-درست و آماده

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

برآورد-تخمین

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

خاور زمین-قاره ی آسیا

دندان شکن-قاطع-محکم
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

به باد دادن- باد دادن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

خودمانی-صمیمی-یکدل

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

 

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

 
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

زبر-خشن-غیر لطیف

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

 

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

تمام و کمال-کامل-به تمامی

پَخ خوردن-تیزی چیزی

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

 
آب و خاک(میهن، دیار)

خوش انصاف-با انصاف-منصف

 
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

آب تاختن(پیشاب کردن)

این نوشته را هم از دست ندهید :   طراحی سایت حرفه ای اقساطی

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

آخش درآمدن-از درد نالیدن

آدم-نوکر

زنیکه-زنکه

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

 

چشه ؟-او را چه شده ؟

چشم کردن-چشم زدن

جراندن-جر دادن-پاره کردن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

 
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

زیر گرفتن-زیر کردن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

بند کردن-محکم کردن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

 

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

حشل-خطر

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

 

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

پشک انداختن-قرعه کشیدن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

 
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
 

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

چنگک شدن-چنگ شدن

چشم کردن-چشم زدن

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

بد اخم-عبوس و ترشرو

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

خش افتادن-خراش افتادن

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

جوشی شدن-عصبانی شدن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

پُکیدن-ترکیدن

ادرار کوچک(شاش)

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

 

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

 

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

تخته پوست-زیرانداز پوستی

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

باهاس-باید-بایست

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

حاضر و آماده-آماده

خفه خون-خفقان

حبه ی انگور-دانه ی انگور
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

چپو شدن-غارت شدن

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

 

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

 
انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

بر پا شدن-ایجاد شدن

 

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

جامه شور-رختشوی

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

آبِ دندان(حریف ساده)

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

از زورِ-از شدت-از بسیاری

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

این سفر-این بار
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

 

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

فرسوده و خراب شدن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

 

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

خاور زمین-قاره ی آسیا
جاشو-باربر

حشری-شهوت ران-پر شهوت

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
خاله وارَس-آدم فضول
پیاله فروش-میخانه چی

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

 

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

در دست-آماده-حاضر

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

جای پا-اثر-نشانه-رد
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
آی زرشک-آی زکی

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست
آفتاب به آفتاب(هر روز)

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 

بی در رو-بن بست

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

دست آموز کردن-تربیت کردن

خواری و زاری-پریشان حالی

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

 
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
دنباله رو-پی رو-مقلد

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

چی-چه-چیز

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 

برده خورده-ملاحظه-پروا

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

دو رگه-از دو نژاد محتلف

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

دلسرد-ناامید-مایوس

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

خیکی-آدم چاق و فربه

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

حیوونکی-نگا حیوانکی

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

جسته دوزی-نوعی دوختن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

خرده خرجی-خرج های اندک

حتم داشتن یق-ین داشتن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

آزگار(زمان دراز)

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

جز و ولز-نگا. جز و وز

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

پیش بها-بیعانه

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

پسله-جای پنهان-در نهان

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

 

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

تیز بزی-فورن-بی درنگ

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

بپا-مواظب باش-متوجه باش

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

پر روده-پرچانه-روده دراز

الحق-به‌راستی-حقیقتن

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

تاریخچه-تاریخ مختصر

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

 

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

دَدَر-بیرون-کوچه
البرز-بلندقامت-دلیر

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

جلز و ولز-سوز و گداز

خاکه زغال-ریزه ی زغال

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

دود-دخانیات-مواد مخدر

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

جا در جا-فورن-جا به جا

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

چای کار-کشت کننده ی چای

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

 

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن