برگزیده

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 70

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

آب آتش مزاج(می سرخ)

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

چیلی-بدبیاری

حق-باج سبیل-رشوه

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

دَم باز-چاپلوس-متملق

 

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

 
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

زحمت کشیدن-کار کردن

خشخاشی-نان خشخاش زده

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

چَک-سیلی-کشید

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
جِر خوردن-پاره شدن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

آهوی خاور(آفتاب)

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

بی سر و پا-پست-فرومایه

ارزانی(بخشیدن، دادن)

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

اوضاع احوال(وضع و حال)

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

دوبل-دو برابر

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
 

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

خال مَخال-خال خال

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

اشک کوه(یاقوت، لعل)

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

 

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

چوب خوردن-تنبیه شدن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

خمیره-سرشت-ذات

دست نماز-وضو

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

 
 

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

جفنگیات-سخنان یاوه

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

ژوری-هیئت داوران

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

 
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

 
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

 
از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

چغل خور-سخن چین

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

ذلیل مرده-ذلیل شده

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

پزا-زود پخت شونده

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

 

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

دو زاری-سکه ی دو ریالی

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

 

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

 

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

افتادن بچه-سقط شدن جنین

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

 

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

 

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

 

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

پزا-زود پخت شونده

 

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

شعله‌ی آتش

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

دست بالا-حداکثر

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

 

حق التدریس-مزد آموزگار

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

خیز-ورم-آماس

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

از تیپ کسی بودن
آخش درآمدن(از درد نالیدن)

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

جگر-عزیز-عزیز دلم

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

زیر پوش-جامه ی زیرین

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

 

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

خرجی-پول لازم برای گذران روز

به هم زدن-قطع رابطه کردن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

حقه زدن-فریب دادن

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

آواز شدن-شهره شدن

جاده کوبی-راه صاف کردن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

پشت بام-سقف بیرونی بام

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

ار زبان کسی-از قول کسی

خیز-ورم-آماس

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

چنگول زدن-پنجه زدن

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

افتادن بچه-سقط شدن جنین

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

 

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

چوچول باز-دغل-بی حیا

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

خیر مقدم-خوش آمد

بازرسی-بررسی و کنترل

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

دهن بسته-حیوان

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

آکَل-آقای کربلایی

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

آبِ سیاه(نیمه کوری)

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

 

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

چوق-چوب-تومان

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
 

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

خم گرفتن-فنی از کشتی

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

راپرتچی-گزارش دهنده

دوش فروش-ربا خوار

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

 

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

خرج راه-هزینه ی سفر

خارج از حد-بیش از اندازه

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

رومیزی-منسوب به میز

 

رم کردن-رمیدن-گریختن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

راحت کردن-کشتن

اسب چوبین(تابوت)

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

آب به چشم آمدن-طمع کردن

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

دُنگی-دانگی

نیروی انجام کاری را داشتن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

حرص خوردن-عصبانی شدن

 

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

زُل زدن-خیره نگاه کردن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

جاده کوبی-راه صاف کردن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

 
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

 

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

 

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

این نوشته را هم از دست ندهید :   معرفی سایت بسپار

ذلیل‌شده

دَم باز-چاپلوس-متملق

به باد دادن- باد دادن

 

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

با محبت-زود جوش و مهربان

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

چیله-هیرم-خاشاک
چُر-ادرار

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

زار زدن-سخت گریه کردن

جون جونی-نگا. جان جانی

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

تخت سینه-وسط سینه

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

پوست پیازی-نازک و بی دوام

داد و هوار-داد و فریاد

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

 

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
بنگی-معتاد به حشیش

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

پیاله زدن-می نوشیدن

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

بی رگ-بی غیرت-بی حس

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

تراشیده شدن-لاغر شدن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

جرینگ-صدای سکه های پول

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

دلپخت-پختن مغر چیزی

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

زیر دُم سُست-زن منحرف

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

باجه-جای بلیت فروشی

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

ابوقراضه-ابوطیاره

پوست پیازی-نازک و بی دوام

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

درآمد-عایدی

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

به جا آوردن-شناختن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

 

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

چُس افاده-افاده ی بی جا

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

دیالله-زود باش دیگه !

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

چپ رو-تند رو
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

پِی-دنبال

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

 

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

جا ماندن-فراموش شدن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

رایانه-کامپیوتر

آواز دادن(خواستن)

چرند گو-یاوه گو

باجی-خواهر-زن ناشناس

 

چرس رفتن-حشیش کشیدن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

پُخت کردن-پختن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

چرس رفتن-حشیش کشیدن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

دیر کردن-تاخیر کردن

بامبول-حقه-کلک

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

 

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

 

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
تحصیل کرده-درس خوانده

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

چغلی کردن-شکایت کردن

باریک-دقیق-حساس
چانه-گلوله ی خمیر نان

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

دزد زده-سرقت شده

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
تاریخچه-تاریخ مختصر

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
 

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

خرده کاری-کار جزیی

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

دست کج-نامطمئن-دزد

پول چای دادن-انعام دادن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

 

دست فرمان-مهارت در رانندگی

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

دیگ به سر-لو لو

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

درب و داغان شدن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

حق شناسی-سپاس گزاری

چقال-مهمل بقال

ار زبان کسی-از قول کسی

خدابیامرزی-درخواست بخشش

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

تلکه بند شدن- تلکه کردن

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

 
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

 

راستکی-واقعی

تُف کار-بچه باز

تپه ماهور-زمین ناهموار

خیرات کردن-چیزی را

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

تِر زدن-خراب کردن کار

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

آهوی خاور-آفتاب

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

 

دست علی به همراه-علی یارت باد

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

تُف به دهن-حیرت زده

دهن-واحد آواز خواندن

دو جین-دوازده تا

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

پینه کردن- پینه بستن

 

چارچار زدن-بی حیایی کردن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

خریت-نادانی-حماقت

چوب بندی-داربست

 

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

در زدن-کوبیدن در خانه

 

حق-باج سبیل-رشوه

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

دهن دره-خمیازه

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

جملگی-تمامن-سراسر

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
این خاکدان-دنیا

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

حیوونی-نگا. حیوانکی

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

ادا اصول-ادا اطوار

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

چرند گو-یاوه گو

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

 

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

داداشی-برادر در زبان کودکان

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

درآمد-عایدی

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

خیز-ورم-آماس

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

چشم واسوخته-چشم برتافته

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

 

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

پُخت-هر نوبت از پختن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

 

دبه کردن-دبه در آوردن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

 

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

دان دان-متفرق و پراکنده

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

پاگون-سردوشی

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
چغلی کردن-شکایت کردن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

 

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

پینه زدن-وصله کردن

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

چرند گو-یاوه گو

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن