نقد فیلم هزارپا نشون میدهد که سینمای کمدی در کشور ما با اینکه جایگاه وزینی نداره ولی بازم تکرار تکراریها در اون میتونه نبض مخاطب رو در دست بگیره و فروش رو تضمین کنه.
ژانر کمدی در سینمای ایران هیچگاه اون جایگاهی که باید داشته باشه رو نداشته و بعضی وقتا با موارد معدود و انگشتشمار آثار سینمایی درخورتوجهی روبرو بودیم که تونستهان شون کمدی رو حفظ کنن و اونو با لودگی یکی ندونن. بعضی وقتا کارگردانهای بزرگ کشور سرکی به این ژانر کشیدهان (مثلا ناصر تقوایی که دایی جون ناپلئون رو ساخت و مهرجویی که اجارهنشینها رو) و کارنامه هنری خود رو به این ژانر هم آغشته کردن و در اونم خوش درخشیدند و البته بعضی وقتا هم بعضی از این استادان نتونستن با چم و خم کمدی خوب کنار بیان.
از قدیم گفتهان که فیلم کمدی ساختن کار سختیست ولی حقیقتش رو بخواین با سقوط سلیقه و پایین آوردن سطح انتظارات تماشاگر ایرونی در طول سالیان متمادی سینمای کشورمون، این حرف خیلی معنا نداره و امروزه روز کمدی ساختن یکی از آسونترین نوع فیلمسازیهاست. باحال اینکه هر از چند سالی یه بار فرمول فیلمهای کمدی موفق و بفروش هم عوض میشه و دستاندرکاران سینما کم کم فرمولهای جدید دستشون میاد و با بازی کردن با اونا، فیلمی بفروش میسازند و تضمین چند سال زندگیشون رو میکنن.
وقتی شوخی با خط قرمزهای نظام حاکم میتونست بترکاند و فیلمهایی مثل مارمولک و نون،عشق موتور هزار و… ساخته شد.
بعدتر کار به کمدیهای عاشقانه رسید که گل سر سبد این جور آثار امثال گلزار و حیایی بودن و در آخر چند سالیست که نون کمدی خوب در آوردن به دو دسته تقسیم شده: یا سفر به فرنگ و ساخت فیلم در کشورای دیگه (من سالوادور نیستم، تگزاس، ردکارپت و…) و یا سرک کشیدن به دهه شصت میلادی و شوخی با دوران نوستالژیک این سالها. این وسط خلاقانی هم پیدا میشن که از جنس ترکیبی استفاده کرده و اثری چون مصادره رو میسازند که هم سرکی به دهه های اولیه انقلابه و هم سفر خارجه داره و میشه نور علی نور.
ابوالحسن داوودی که با ساخت نون، عشق و موتور هزار و یا مرد بارانی تونست در ژانر کمدی خودی نشون بده، بعد از شونزده سال دوباره به سراغ این موضوع رفته و تا اندازه ای اسیر همین تکراریها شده و البته در بعضی موارد هم تونسته بدرخشه. داوودی واقعا مثل صبح کارمندیست که بسان هر روز میموند که بعضی وقتا نسیمی خوش و صدای آوازی گوشنواز در اون به گوش میرسد و در لحظه حال آدم رو خوب میکنه ولی تموم همون صبح تکراری کارمند خسته س. راستش انتظار از داوودی بالاتر بود و وقتی که نام اون در کنار رضا عطاران هم باشه، این انتظار دو برابر میشه ولی… بذارین این ولی رو چندخطر پایینتر موشکافانهتر بدون نگاه کنیم و البته به داوودی هم کمی حق بدیم که وقتی فیلم زیبایی چون «زادبوم» میسازه و ۵ سال رنگ ضبط میبیند، شاید حق داره که به ویروس گیشه چنگ بزنه و بدون دچار شه.
فیلم «هزارپا» تقریبا همه اون عناصری که در اول امر گفته شد رو از اینور و آنور قرض گرفته و میکسی از سوژههایی رو تحویل میدهد که در طول سالیان متمادی دستمایه کمدیسازان و آثار کمدی ایرونی شده.
وسعت این موارد از شوخی با خط قرمزها شروع میشه (شوخی با جانبازان که جربزه ستودنی میخواهد) و به سقوطترین نوع کمدی یعنی تمسخرهای سکسیست و افراد چاق هم میرسد. این وسط شوخیهای سیاسی، جنسی، کلامی،موقعیت و نوستالژیک هم هست و همه اینا کوکتلیست که در بین نوشیدن اون، بعضی وقتا ته مزه خوب و خنکی هم به آدم میدهد و بعضی وقتا هم البته بدجوری معده رو اذیت میکنه.
فیلم در سالهای بعد از جنگ ۸ ساله شروع میشه و داستان مردیست که درزمان تصادفی، یه پای خود رو از دست داده و به همراه دوستش الواتی میکنه و به شغل قاپزنی مشغول هستن. این مرد که اسمشه (با بازی رضا عطاران) به طور اتفاقی متوجه میشه مسئول یه درمانگاه جانبازان که از قضا یه خانوم دکتر با خونوادهای پولداره (با بازی سارا بهرامی) نذر کرده که فقط با یه جانباز ازدواج کنه.
اون تصمیم میگیرد خودشو جانباز جا بزنه و مهر این دختر رو برباید و در این راه با سختیهای زیادی روبرو میشه و آدمایی چون سرایدار این مجموعه (با بازی امیرمهدی ژوله) واسه اون دردسرساز میشن…
حضور رضا عطاران در هر فیلمی به معنی تضمین فروش اون فیلمه. عطاران تبدیل به برندی شده که مردم دوستش دارن و شخصیت خارج از دنیای سینمایی خود رو هم تا حالا خدشهدار نکرده و از همین جهت معمولا از حاشیهها دور مونده. در کنار اون جواد عزتی هم حضور داره، یه نسل تازهتر از عطاران و شخصی که کم کم تبدیل به سوپراستار فیلمهای کمدی میشه. هر دوی این بازیگران درخششهای خوبی در فیلمهای جدی داشتهان ولی بازم در همین ژانر بیشتر مورد مقبول تماشاگران هستن و جنس بازیشون در فیلمهای کمدی به طور کامل یکجوره.
عطاران همون ارژنگ نهنگ عنبره و جواد عزتی همون شخصیت کمدی قالب خود که آخرین بار در اکسیدان اونو دیدیم. این تکرار تا اندازه ای منو یاد حمید لولایی میاندازد که فقط در کالبد خشایار مستوفی تونست بدرخشه و با تکرار این شخصیت در سریالهای جور واجور تلاش کرد واسه خود جایگاهی بخره و البته نتونست چون که محبوبیتش به اندازه عطاران نبود. اگه هر بازیگر دیگری به جای این دو نفر به این شدت تکراری در نقش خود ظاهر میشد، شاید صدای اعتراض بلندی نسبت به اونا بلند میشد اما این دو کاراکتر قبول شدهان و شاید هم نباید زیاد این موضوع خرده گرفت، مگه کمدینهای بزرگی چون نورمن ویزدم و جری لوییس، همیشه یه کاراکتر رو در فیلمهای جور واجور تکرار نمیکردن و اسمشون هم در تاریخ جاودان موند؟
اما در بین گروه بازیگری انتخاب سارا بهرامی اشتباه اندر اشتباهه و از همین اثر و مقایسه اون با بقیه فیلم اکران شده این بازیگر یعنی دارکوب، باید به این موضوع فهمید که بهرامی استعدادی در بازیگری کمدی نداره و بهتره مسیرش رو در همون ژانر اجتماعی دنبال کنه.
فارغ از موضوع بازیگری باید به فیلمنامه هشت الهفت هزارپا اشاره کرد که با وجود چهار نویسنده جور واجور (اسم سه نویسنده در تیتراژ هست ولی بعید میدانم امیرمهدی ژوله به طور کامل در روند فیلمنامه بیتاثیر بوده باشه) آش شور و شیرینی شده که در اون همه چیز از مریم رجوی گرفته تا عملیات کربلای ۵ در اون به چشم میخورد. نکته قابل تامل وجود شوخیهای سخیف با جنس زن در فیلمه که در سال ۹۷ و با تفکرات فعلی جامعه جهانی و ایرونی همخوانی نداره و نشون دادن خنگ بودن زنان و یا دایم دنبال شوهر بودنشون، از جمله مواردیست که وقتی از دل اثری به امضای ابوالحسن داوودی برمیآید، بدجوری دل بیننده حرفهایتر سینما رو میشکاند. تدوین پریشون فیلم هم در جلو رفتن خط روایتی فیلمنامه آسیب وارد کرده و اونو گیجکننده میکنه طوری که تو یه اون با انبوه اتفاقات روبرو هستیم و در آنی دیگه پوچترین دیالوگها و سکانسها رو ناظر هستیم.
صحبت از وجود منطق در فیلمنامه هم که بهتره بذاریم در کوزه و اونو کیپ کنیم ولی حالا خوبیش اینه باید گفت که هسته اصلی داستان و فیلمنامه نوآورانه س و پرداخت به اون ضعیفه.
اشارات و انتقدات زیادی به شوخیهای جنسی در فیلم شده که به شخصه با این اعتراضات خیلی موافق نیستم و عبور از این خط قرمزها با ظرافت تموم جزو معدود هنرنماییهای فیلمنامه س. شاید وجود مثل این شوخیها هنوز تازگی داره و قبول کردن اونا چند سالی طول بکشه ولی بودن اونا در بدنه یه فیلم کمدی از زمانای قدیم در سینمای جهان و ایران بوده و حالا با وجود ممیزیها و فرهنگ شرم ایرونی، به راه دیگه و شکلی دیگه ادا میشه.
فیلم هزارپا یه سروگردن از کمدیهای دیگه بالاتره ولی فقط استانداردهای اولیه یه فیلم سینمایی خندهدار رو رعایت میکنه و چارچوب قرص و محکمی داره وگرنه محتوای اون و نوع نمایش این محتوا پر از ایراداتیست که به چشم عموم تماشاگران ایرونی نمیآید و همین نکته رو ابوالحسن داوودی و تیمش هم بهتر از همه فهمیدهان. هزارپا شک نداشته باشین بفروش میشه و دنبالهروهای زیادی داره (البته خودش دنبالهروی نهنگ عنبرهاست) و سینمای کمدی ما بازم اندرخم کوچههای تکراری خالقان باهوش و عالم بر نبض مردم میشه.